مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

اولین دوتایی دویدن

امروز ۴مهر۱۴۰۳

مثل پریروز قرار بود بیدار بشیم بریم بدویم و دقیقا مثل پریروز قبل از بیدار شدن خواب های نرفتن و انجام دادن این حرکت که برای ما سخت می نمود رو می دیدم

خواب از این قرار بود که سهیل کوچک زاده و رفقاش داشتن میرفتن مسابقه، با هندبایک میرفتن و من دیر رسیدم، مهدی نبود نمی دونم چرا، اما مهری دختر عمه ام تو خواب بود، نمی دونم چی کار می کرد ولی حضور داشت

تو خواب دستشویی بودم گوشی ام خیس شد، شستمش و با نمی دونم چی چی خشکش کردم و از دستشویی اومدم بیرون دیدم نرفتم و بقیه که سهیل کوچک زاده هم با اونا بود رفتن!

گوشی زنگ خورد و بیدار شدیم، چند بار زنگ خورد و بیدار شدیم و دوباره همو بغل کردیم و گفتیم بریم؟ جواب شنفتیم که بریم و دوباره خوابیدیم!

اما باللخره پیروز شدیم، بلند شدیم که شروعش کنیم...

شردعش کردیم، با حدود یک و نیم کیلومتر مسیر شردع کردیم، راه رفتیم و دویدیم، کیف کردیم و با هورمون ترشح شده ی صبحگاهی به سر کارهامون رفتیم. 

هورااااااا



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.