مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

جان سعیده راست می گی هیچ چی ارزش گریه کردن نداره ها، ولی امشب نبودی بغلم کنی

داشتم به این فکر می کردم که زنگت بزنم بگم زمیناتو میفروشی؟ چند میفروشی؟ خریدارم...

ولی خودت زنگ زدی و بهت گفتم

جواب عجیبی بهم دادی

من دارم از خریدنشون حرف می زنم تو میگی اون وقت اون دو تا می گن به ما ندادی...

بذار بمونن، خداتومن میشه ارزششون
دلم شکست خانوووووم

دلم شکست

دوتان و دوتا پسر داری...

امیدوارم اول خودت لذتشونو ببری، نه پسرهات...

یکی اومد که نتونستم بهش نه بگم...


ذهن که آشفته بشه، از هزار توی رویاش، هر چیزی بیرون میاد

خواب می دیدم بچه ای هست که پدرش کسی دیگه بود

توام بودی

من با تو بودم

ذهنم هزار قصه داره این روزا

اون چیزی که برای همه نرماله برای ما انگار نیست...

داره یک سال میگذره از با تو بودن

تو آغوشت آروم گرفتن

ولی حل نشدن...

خودخواهی

ساعت های عمر نمی مونن تا ما زندگی کنیم

اونا دارن میرن

حالا هر اتفاقی که در حال رخ دادن باشه مهم نیست

مهم نیست امروز عصر تا الان چقدر حرص خوردم

چقدر خودمو سرگرم غذا درست کردن و حرف زدن با مامان و نیما کردم و حتی با ناصر دعوا کردم

مهم زمانِ که رفت

و ساعتی از زندگی مون به خاطر ی رفتار احمقانه تو با سردرد و گریه های الان و لوس بازی های الانت گذشت و داره می گذره

ببخشید گفتنت فایده نداره...

همه مدت حسم می گفت خوبی

ولی باید می دیدمت

تو نمی تونی بفهمی وقتی چند بار جلوم دعوا کردی  و می دونم بازم ممکنه اتفاق بیفته اروم بشینم و حرص نخورم که چرا جواب نمی دی


زندگیه دیگه...

این روزا چقدر دلیل برای گریه کردن دارم...

ولی به قول تو فرصت نیست

باید خندید

ولی من گریه می کنم

از دروغگویی آدمی که من و خانواده ام رو احمق فرض کرده

تا اونی که فکر می کنه برای چارتا بادوم اونجاییم

به دست میاریم با هم

ولی آزار این حرفا تو دلم از بین نمیره...

که اشکام بند بیاد...


کار از من، کار از من...

باید برم سراغ یاد گرفتن تعمیر دوچرخه

باید پیدا کنم اونی که کمک می کنه تا یاد بگیرم...

باید شروع کنم به خوندن

دیدن

و انجام دادن...


باید با هم شروع کنیم به یاد گرفتن...جا می زنم



دارم به این فکر می کنم که دست به آچار شدم و دارم پنچری می گیرم، دارم دنده ها رو تنظیم می کنم

دارم دوچرخه رو تمیز می کنم

توپی ها رو جا می زنم

ساچمه ها رو جا می دم

دارم به این فکر می کنم که وسط جاده وایسادم و به کسی که پنچر کرده کمک می کنم...باید یادت بگیرم دوچرخه جان

گولم نزن

همیشه بعد از دعوا میای بغلم می کنی اظهار خر بودن می کنی

منم خر می کنی!۰

دو روز قبل از سالگرد عقد!

امروز اولین دعوامون بود

بعد از بیست روز زندگی تو خونه خودمون

دو روز مونده به سالگرد عقدمون

عصر کلی با تلفن و استرس و اینا بالاخره هدیه هام که خورجین و ترک جلو بود رسید و اماده شون کردم روی میز و رفتم باشگاه

تا وقتی میرسی کلی خوشحال بشی

خیلی خوشحال شدی

کلی ذوق کردی

ولی بعدش سر یه چیز مسخره دعوامون شد

رفتی نون بگیری

اومدی زنگ زدی که درو باز کنم ولی من نشنیدم

یعنی شنیدم ولی متوجه نشدم صدای چیه

یه هو خودت اومدی بالا و درو کوبیدی

انتظارشو نداشتم

قلبم اومد تو دهنم

درو باز کردم نونارو دادی و رفتی

نمی دونم کجا

و تا برگردی قلبم تو دهنم بود!

برگشتی دعوا شد

چون نتونستم ساکت بمونم

آخه کی در خونه ای که یه ادم تنها توشه و انتظار نداره کسی بیاد تو خونه رو می کوبه؟

حالا انتظار داری به حرفت گوش بدم؟

نه!

.

.

چقدر رک و بی پروام تو نه گفتن...

من و تو

بالاخره اینجا خونه ماست

بیشتر از یک هفته اس که اینجاییم 

و دو روز و یک شبه که تو خونه ایم

خونه ی خودمون

و توش آرامش دارم...

خداروشکر...

با این صفحهکلیدت!

نمی دونم چم شده

مذام بیحوصله ام

ذلم نمی خواد حرف بزنم

و تو ذلت می خواد

خسته شدم

یکم باهام چونهمیزنی  گریم می گیره

مثل الان

و البته بعضی وقتا  و نه همیشه مثل الان

ول می کنی میری

و تنهام می ذاری

منم یکم گریه می کنم

بعد از بی تمرکزیی مسخره ام هزارتا ر میاد تو ذهنم

و کلا کم کم یاذم میره

ولی کلا زود گریه ام مگیره

من نازک نارنجی تر از این حرفا بودم و خبر نذاشتم

و بی صبر

و گاهی ناشکر

ولی تو با همه ی سختی های بیشتری که داشتی  پ  داری خودت رو سفت تر از من نگه داشتی

و نگه می داری

تو یاد گرفتی بگی باید زندگی کرد و خندید ولی من تو غم می مونم

کاهی فکر می  کنم بلد نیستم رد شم...

کاش وام جور میشد

با این صفحهکلیدت!

رفتن

تصمیم عجیبیه

از وقتی گرفتیمش که هواپیما سقوط نکرده بود

سقوطش دادن!


ببخشید

یک شب بابت قضاوت امشبم

که اشتباه فکر می کنی

که میشده نریم خرید و رفتیم

بابت اینکه به جای دفاع از تو 

جلوت ایستادم و قانعت کردم که قبول کنی رفتار بقیه رو ازت عذرخواهی می کنم

ببخشید که می فهمم وقتی مهمونیه کنسل شده 

و بعد بهت تیکه میندازن

و مجبورم بهت بگم نه

چیزی نیست...

ببخشید