مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

زندگیه دیگه...

این روزا چقدر دلیل برای گریه کردن دارم...

ولی به قول تو فرصت نیست

باید خندید

ولی من گریه می کنم

از دروغگویی آدمی که من و خانواده ام رو احمق فرض کرده

تا اونی که فکر می کنه برای چارتا بادوم اونجاییم

به دست میاریم با هم

ولی آزار این حرفا تو دلم از بین نمیره...

که اشکام بند بیاد...


کار از من، کار از من...

باید برم سراغ یاد گرفتن تعمیر دوچرخه

باید پیدا کنم اونی که کمک می کنه تا یاد بگیرم...

باید شروع کنم به خوندن

دیدن

و انجام دادن...


باید با هم شروع کنیم به یاد گرفتن...جا می زنم



دارم به این فکر می کنم که دست به آچار شدم و دارم پنچری می گیرم، دارم دنده ها رو تنظیم می کنم

دارم دوچرخه رو تمیز می کنم

توپی ها رو جا می زنم

ساچمه ها رو جا می دم

دارم به این فکر می کنم که وسط جاده وایسادم و به کسی که پنچر کرده کمک می کنم...باید یادت بگیرم دوچرخه جان