مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

26 سالگی ام مبارک!

شمعی فوت نکردم!

اما  انرژی خوبی دارم

از دوستای که کنارم بودن

هستن

از داداشی

و سعی می کنم به 26 سالگی فکر نکنم! 


بزرگ شدن پر بهاست! 

مجردی عالمی داره

ولی تنهایی 

که این دو روز و با هدیه هاش ندارم عالم دیگه ای داره...

حالم خوبه 


و این حس خوبیه 


اینکه الان شادم

اینکه مهم نیست تبریک نگفتن و به خاطر نبودنم برای بعضی ها...


الان حالم خوبه 


کتابهای هدیه

کیف پول

تندیس ها

بوس مامان

همه رو دوست دارم

فقر بزرگی است

یک عدد عشق هم نداریم که برای ایشان تب بنماییم! 

مردن ایشان پیش کش!

مثلنه دیگه

کجایی که من خوابم نمی بره؟ 

کجا، خواب رو بغل کردی و اینجا منو تنها گذاشتی؟ 

نگرانتم! 


مثلا من عاشقم! 

شکرت خدا جونم

بعد از اون دیشب لعنتی 

پر کاری امروز رو دوست داشتم 

که چشام راه نیفته بیرون از پنجره و ...

چطور می خوای آروم باشم؟

اینکه بیای بغلم کنی و بگی انشاءالله اونی که می خوای نصیبت بشه و هی وسط حرفات که میگی خوب شد اون بچه نبود که این حرف رو بشنوه هی قطره های اشکت بریزه رو دستم یعنی دررد

تو بغلت آروم نمیشم وقتی تو آروم نیستی 

وقتی آرزویی می کنی که چند لحظه قبلش عکسش رو نوشتم. ..

آروم نیستم که زیر پتو دماغ بالا بکشی

که برگردی بگی شکر که سایه ات بالا سرمونه 


اون اشک ها و این اشک ها از یادم می برن ...

اما تهش چی؟ 

یک حس خنثی به این زندگی! 

الحمدالله رب العالمین

محبت کجای دل بابایی هست که میگه بابا و مامان احمقن  که این همه کار می کنند برای بچه؟ 

محبت کجای دل من باشه وقتی نمی بینم؟ 



نا شکر نیستم 

مثل همیشه باید بگم از روی نادونی حرف زد

منم از روی نادونی و بی منطق شنیدن  صدام رفت بالا




به این هم فکر می کنم که زندگی کاری با ما کرده که یه بابا چنین حرفی بزنه 

که من پول در بیارم برای لذت خودم

اون در بیاره برای ما که درستمون کرده

من از بار مسئولیت خانواده جدید بزنم 

و راحت این شکلی زندگی کنم

کار ، استراحت، کار، گاهی تفریح 

و دعوا!


میگی تا کی باید نون مارو بدی؟

نمی دونم 

می تونی ندی

گشنگی نمی میریم 


نمی دونم چرا نون برای دندون بقیه دادی خدا 

ولی بابای من فکر می کنه خودش داره نون منو میده 


تصمیم های بزرگ این طور وقت ها گرفته میشن

اینکه تنهایی و این جا موندن و این دعوا به از آدم جدید و. .. مرد جدید! 


ارمغان بزرگیه!

زبونم اینجا که لال شه 

کجا وا شه! 

اینجا که مامن تنهایی ام هست...

پول در بیارم بدم تو تا نونم بدی!

فقط به خاطر اینکه گفتم برم مشهد و یه خدابیامرز کرده ای گفته چرا هی میرم مشهد 

چرا وقتی مجردم میرم مشهد

چراااااااااااا


داد زدم 

از درون لرزیدم 

جیغ شدم

ریختم

ریختم که دیگه نشوم که تا کی باید نونمو بده 



مدام به این فکر می کنم که شوهر کنم که چی؟

اونم مثل تو

هر دو مرررررررد! 



میگن دختر باباییه! 

چرا من نیستم؟!

از تو فقط یاد گرفتم که به هیچ مردی اعتماد نکنم 

از تو همین برام ارمغانه!