مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

تنهام.می فهمی خدا؟ت ن ه آ

گناه آدم های زندگی ات چیه که مدتیه تو مدام اشکت دمشق اومده؟

به هرچیز  کوچیک گریه گربه گریه...

چت شده که مدام تو ذهنت به همه آدمای دور و برت می پری؟

ولی وقت عمل آنگار نه انگار؟

چرا دنیات بی روح شده؟

چرا گناه همه ی نامرادی های دنیات که از چند تا اوم فسقلی خوردی پای  همه می ذاری،

چرا مواظب خط اخمت نیستی که مدام عمیق تر نشه؟

چرا خنده هات بی رنگن؟

عین.....

بچا میگن فردا حق اشتباه نداریم

چون بابابزرگ رفت پیش خدا

چهارشنبه....

لعنت به دلسوزی های نا بجا... لعنت به تو...

کلا دیدن تو اونم آخر هفته ها،حالمو بد میکنه

بد تا کردی ...

اومدم جلوت، صرف دست ندادن با توووووو شارژرو بهت دادم و نشستم

نمی دونم چرا هیچ وقت .. از کودکی تا همین بیست و چند سالگی... هیچ حس خوبی بهت نداشتم و ندارم...


*آگه همه دق دلی مو سر تو خراب کردم، سر گوش دادنت بود که یادم آورد...

که بشه سر ریز و سر تو خالی...

نبودنت سنگین نیست. خاطرات سنگینی می کنن... خاطراتی که بغض میشن و بعد قورت داده میشن!!!!

که وقتای نتونی حرف دلت به کسی هم بزنی...

هنوز بلد نیستم

پریشبا داشتم کمک مامانت تحقیق شو درست می کردم.خیلی هم خسته بودم.توام طبق معمول داشتی کارایی رو میکردی که ما آدم بزرگا  چون کاری شما کوچیکترا بر خلاف میل ماست بهش میگیم شیطونی و وقتی از حوصله مون خارج باشه عصبانی میشیم، منم عصبانی شدم!!یه هو دستم می خواست بیاد بالا.... در این حد!

خودمو کنترل کردم

یه هو یادم اومد که همش به همکارم می گم چرا میزنی رو دست بچه ات

دیگه حق ندارم بهش اعتراض کنم

تا وقتی که خودم ی

وقت نشناس نیستم

دیروز چقدر تو خوابم مهربان بودی

آصن فکر نمی کردم برا یه مرخصی شخصیت آدم ببری زیر سوال

اونم وقتی که آدم می خواد بهت بذاره و دوباره امضا بگیره

مهربان شده بودی

دم رفتن پا میشی میای بعد به خواب عصر نرسیده، اینقدر مهربان میشی!!

آصن من موندم چقدر تو خوابم مهربان بودی تو...

چقدر راحت بهت گفتم مرخصی می خوام!

ه ه. ..عمو هم بود☺