مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

با این صفحهکلیدت!

نمی دونم چم شده

مذام بیحوصله ام

ذلم نمی خواد حرف بزنم

و تو ذلت می خواد

خسته شدم

یکم باهام چونهمیزنی  گریم می گیره

مثل الان

و البته بعضی وقتا  و نه همیشه مثل الان

ول می کنی میری

و تنهام می ذاری

منم یکم گریه می کنم

بعد از بی تمرکزیی مسخره ام هزارتا ر میاد تو ذهنم

و کلا کم کم یاذم میره

ولی کلا زود گریه ام مگیره

من نازک نارنجی تر از این حرفا بودم و خبر نذاشتم

و بی صبر

و گاهی ناشکر

ولی تو با همه ی سختی های بیشتری که داشتی  پ  داری خودت رو سفت تر از من نگه داشتی

و نگه می داری

تو یاد گرفتی بگی باید زندگی کرد و خندید ولی من تو غم می مونم

کاهی فکر می  کنم بلد نیستم رد شم...

کاش وام جور میشد

با این صفحهکلیدت!