مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

ساعتی

من گفتم که نمی تونم قرارداد ساعتی بشم

نمی دونم اونا چه می کنن

ولی من باید شروع کنم دنبال کار گشتن

خونمون با پول زیادتر زودتر ساخته میشه

کلی پول می خواد...

می دونم داره یه اتفاقای میفته...

چی داری برام رقم می زنی روزگار

من یکم کم طاقتم آ

زودی اشکم در میاد

جر میام

می دونم نمیشه که آب تو دلم تکون نخوره

و اتفاق جدیدی بیفته

ولی میشه ازت خواهش کنم آروم و بی درد باشه؟

چقدر درست فکر می کنی

چقدر درست فکر می کنی که دوست نداری چیزی بهت برسه، دوست داری خودت به دست بیاری...

ولی ای خدا

به دستمون که دادی، درست خرج کنیم...

جان سعیده راست می گی هیچ چی ارزش گریه کردن نداره ها، ولی امشب نبودی بغلم کنی

داشتم به این فکر می کردم که زنگت بزنم بگم زمیناتو میفروشی؟ چند میفروشی؟ خریدارم...

ولی خودت زنگ زدی و بهت گفتم

جواب عجیبی بهم دادی

من دارم از خریدنشون حرف می زنم تو میگی اون وقت اون دو تا می گن به ما ندادی...

بذار بمونن، خداتومن میشه ارزششون
دلم شکست خانوووووم

دلم شکست

دوتان و دوتا پسر داری...

امیدوارم اول خودت لذتشونو ببری، نه پسرهات...