مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

چه خوب شد خوابم برد.

اصن از همون اول که دیدمش رفت رو مخم!  

بد جورها! 

خب دوست داشتنی بود!!! 

البته خب فقط ظاهرش!  

بعد یه هو حواسم جمع شد! 

دیگه هی سرم رو برمی گردوندم!  

 

چه خوب شد که خوابم برد. وقت پیاده شدنم اینقدر دوستم دیر از خواب بیدارم کرد که اصن وقت دوباره بی حواس شدن رو پیدا نکردم!

 

بازم جای شکرش باقی ... یه نگاه کمتر!

طعم پاییز

طعم هوای پاییز برای "تو" ملس است

برای "او" گس

و برای من وِز وِز مگس!

جرات

بالاخره یه بار جرات نوشتن یه سری چیزا رو تو ... پیدا کردم! 

حس بدی بود! حس خوبیه!

* حس خوبی نداشت باز گذاشتن وب برای زیر دید عموم بودن! دیگه شاید این کارو نکنم! 

 

* اگه ا... بدونه این کارو کردمُ و برای چی؟ حتما بر می گرده می گه: تو روان شناسی مثلا! آدم انتظارش از تو بیشتره! یا توی اون حرفش که چند شب پیش زد و معتقد بود که انتظارش رو برآورده نکردم حتما بیشتر مُسِر خواهد شد! حق هم داره!  

ا... یِ عزیزم این روزا دارم به حرفات زیاد فکر می کنم. تو خیلی بد جور درست گفتیُ من بد جور اون صدای آرومت رو دوست دارشتم و اون لحظه شاید به خاطر بغض گلوم که نشنوی اش هیچ نگفتم! اما بازم دوست دارم بشنومت، بازم دوست دارم گاهی بهم گوشزد کنی خودمو! 

دارم به هدفه فکر می کنم که می گفتی خودتم دنبالشی و هنوز پیداش نکردی، دارم زیاد بهش فکر می کنم، خب من حداقل برای ده بیست سال بعدم یه برنامه هایی دارم اما برای تهش یکم می لنگم!  

هر روز استاد دانشگاهمون داره ذوق زده ترم می کنه با انرژی ای که بهم می ده، هر روز داره منو می بره جلو، حداقل تا سال دیگه یه کارای هست که بکنم و ازشون لذت ببرم و به خاطرش یکم سختی بکشم و تهش امیدوارم که ذوق زده باشم، تهش خودمو کاری که کردم رو، آدمای که هستن رو بیشتر دوست داشته باشم...  

کلا به این چیزا که می رسم حسم خوبه، حالش خیلی خوبه، همش می ره تو فکر تا بهتر بشه، تا حال بقیه رو هم خوب کنه...

خورد و خاکی شیر

*‌ نمی دونم کارم درسته یا نه، اما این شبا دلم می خواد یکم کوچیک کنم خودمو جلوی خودم، هر بار که دولا می شم و استکان بر می دارم، یا حداقل امشب به عنوان تنها دختر جوون این کارو می کردم یه حس خاصیه، یه حس خود شکنی، نمی دونم شاید دلم می خواد خودمو ضربه فنی کنم، بندازم زیر پام دیگه اینقدر سرشو بالا نگیره و صاف صاف راه بره! 

 

*‌ داره (راستش رو بگو) از تلویزیون پخش میشه، دارن خود سازی می کنن، دارن خود زنی می کنن، دارن خود شکنی می کنن، سخته! اما فک کنم شدنیه! 

 

* می گفت: با وضو،‌ آراسته، منظم و تمیز و رفتار محترمانه ... 

 

خواب!

* از راه نرسیده باهاش دست می دم و احوال پرسی و اینا، بعد می گه: چقدر سرده! می خوام بخوابم! 

بعد میگم خوندی؟ میگه: آره می خوام بخوابم! 

بعد می گم من که هنوز دو فصلش مونده برم بخونمش... 

میگه: آره منم بگیرم بخوابم! خوابم میاد! 

 

بعد دلم می خواست همونجا یه چیزی بهش بگم دیگه سلاممَ م  نکنه که دیگه اینقدر نگه خوابم میاد!بعد پس فردا برگشت گفت محل نمی دی بگم خواب بودی! 

 هی تو هر چارتا کلمه ای که میگه سه تاش خوابه! بابا می دونم خوابت میاد، ولی یکم احترام! شخصیت!  

 

 

*بعد خودم کلا از اون دسته از کسای هستم که تو این سه سالو اندی ای که رفتم دانشگاه صبح ها هر کی منو دید منو خواب آلو دید! حالا امروز که سر حال بودم یکی برگشته میگه: تو که خــــــوابـی! 

بعد تو دلم می گم چه قیافه دلربایی و عسلــــی دارم برای گذاشتن کنار کره و خامه ی صبحانه! عجیب خوشمزه ام صبح ها! حتی اگه حال خودمم خوب باشه، فکر کنم برا بقیه ناراحتم! 

سیلی

اصن هر بار که راستیِ یه حرفات برام اثبات شد انگار یه سیلی زدن تو گوشم! شایدم خودت زدی! 

نمی دونم...!

زخم های آرزو...

* یکیشون گفته: آخه ا... هم همچین کسی نیستش که زنش بدن! 

اون یکیشونم گفته:‌ گل تا بو داره می چیننش! 

 

حالا نه دقیقا اون چیزای که گفتنو نوشتم، اما خب مضمون همین بوده دیگه... 

 

* چند روزه یه جا خوندم، شایدم شنیدم، نمی دونم! که یکی از اسم های خدا (آه) هستش، در واقع هر بار بگی (آه) داری خدا رو صدا می زنی.  

ـ سعیده همین چند دقیقه ی قبل چند بار آه کشید؟! 

سعیده:‌ نمی دونم! کلا زیاد آه می کشه این روزا! کلا خود زنی می کنه خیلی، اما خب زخم زبون هم بد چیزیه! نیست؟!  

ـ‌ سعیده اشکاشو دیدی؟ آرزو کردناشو دیدی؟ فک کنم الان منتظری یه اتفاق خوبی بیفته! شنیدی دل شکسته زودتر جواب می گیره!؟ اووووه، یه دعای صد برابری کردها، خوش به حالش...! 

سعیده: آره، ولی منم آرزو بد بد نکردم آ وقتی داشت آه می کشیدا !‌ طاقت بد دیدنشونو ندارم. راستی از این آرزو صد برابری ها برا منم کرده ها، هوارتا... البته یه شکل دیگه اش. 

ـ خوش به حالت... منم می خوام!

بد بد بد بد بد بد بد بد بد ...

چقد بده یه دوست هی بهت راست بگه تو هی تو سوراخ سمبه ها دنبال دروغ بگردی! 

خیلی بده!بد بد بد بد بد بد بد بد ... 

 

 

انجیر

باغچه ی خونه ی ما یه درخت مو خیلی گنده داره که رهاش کنیم همه ی خونه ی خودمونو و همسایه بغلی و پشت بوم و حتی کوچمون رو می گیره! بعد یه درخت کوچولو ام داریم که بیچاره یه گوشه ی باغچه برا خودش نفس می کشه و خیلی کم هم بار می ده!  اونم مو هستش ها! انگورشم فرق می کنه.

اما یه درخت انجیر هم داریم که به لطف همون درخت انگور اولیه که خیلی بزرگه آفتاب بهش نمی رسه و تامیاد ۱۵-۲۰ تا انجیری که بهش آویزونه برسه جون به لبمون می کنه حتی جون به سر! 

بعد از اونجای که یه بار چند سال پیش یه درخت انجیر که دقیقا، حالا نه خیلی دقیق اما خب تقریبا، هم اندازه ی  همین درخت انجیر خودمون بود برگاش ریخته بود پاش و خیلی خوشگل شده بود، یادمه که درخته پاش چمن های سبز خوشگلی هم بود. 

به یاد اون درخته، چند روز پیش به مامانی گفتم مامان این درخت انجیره رو نتکونید ها برگاش بریزه، بزارید برگاش خودش بریزه، خوشگل می شه پاش، یه حس خوبیه، مامان که گفت باشه اما خب امروز رفتم حیات می بینم که برگاش دونه دونه و بدون اینکه خشک شده باشن ریخته پاش اونم آروم آروم... یادمه اون درخت انجیره که اون روز یه جایی! دیدمش یکی تکونده بودش و نذاشته بود که آروم آروم بریزه و تموم بشه... اینو الان یادم اومد، که اون درخت انجیره رو یکی برای اینکه هر روز نخواد برگ جمع کنه کارو یه سره کرده بود!  

کاش مامان حوصله اش سر نره. من به این حسه احتیاج دارم وقتی بعضی وقتا یه حس خیلی بد دارم، 

وقتی گاهی دلم می خواد  برم زیر پتو خفه شم! هیچ کی منو نبینه! از همه ببرم! یا پتو هم نه، خفه هم نه، بریدن هم نه، اما گاهی وقتا دلم می خواد برم زیر پتو، تو تاریکی، تو اون حسِ چمپاتمه ای که اون زیر می زنم تنها باشم، تازگیا به این فکر می کنم که گونی هم بد نیستا...

خواب

بعد م... می گفتش که رفته دارو بخره (خواب آور) بعد بهش گفته 80 هزار تومن... 

گفته: الان پول همراه نیست می رم و بر می گردم! 

بعد ن... می گفت: از یک تا 80 بشمری خوابی! 

 

خدا جون، خودت برگردوندیش... خودتم این حواسشو بهش برگردون، توهماتشو ببر...