من .. من .. من معذرت می خوام.
ببخشید خاطره ی عشقت از ذهن فندقی ام پاک نمی شه.
ببخشید وقتی جلوت سبز می شم.
ببخشید وقتی سلامت می کنم .
ببخشید وقتی مجبور می شی نگام کنی .
ببخشید وقتی مجبور می شی یه چیزی تعارفم کنی .
ببخشید کلا دیگه!
ببخشید برادرِ... منی خب! یادم نمی ره خاطره ی فنجونی رو
یادم نمی ره خاطره ی برفی رو
یادم نمی ره خاطره ی اِنشایی رو
یادم نمی ره خاطره ی آبرنگ و اِتود رو
نه، ببین یادم نمی ره خاطره ی مغز دادنم رو
نه هیچ وقت یادم نمی ره
دوست ندارم که یادم بره
می دونی که(قطعا نمی دونی) خاطرات کودکی ام کمن ، دلم نمی خواد اینای هم که هستن برن! ببریشون!
یکم منو ببخش!نمی دونم چرا باید ببخشی ام! اما ببخش لطفا...
ببخش، ببخش یکم نگاهت رو...