مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

کتــــــــــاب دوست من!

نمی دونم می دونی یا نه؟ اما عادتمه هر جا می خوام برم یه کتابی، سر رسیدی چیزی با خودم می برم، حتی اگه یه ثانیه هم از کیفم بیرون نیاد، یا کتاب و اینا هم نه یه تیکه کاغذ همیشه باید همرام باشه، بعد الان یه لحظه به این فکر کردم که یه روز همسفرت که این روزا داره بی تو راهو طی می کنه و ... تو یه سفر بهت اعتراض کرده که من اینجا چی کاره ام پس؟ همه ی مسیر رو یه کتاب دستت گرفتی که چی؟ یا کتاب می خونی یا هندزفری تو گوشته! 

الان از کتاب بدم نیومده ها،  اما باید خیلی حواسمو جمع کنم!!! 

بابا بعضی وقتا که تو یه ماشینی نشستمُ سرم تو یه کتابیه و هیچی بیرون رو نگاه نمی کنم اگه یه وقت بپرسم الان کجاییم؟ خیلی زود اعتراض می کنه که اگه به جا کتاب خوندن بیرون رو نگاه کنی و لذت ببری و ... سوال نمی پرسی که کجاییم! 

ولی این عادت بَدو من دوست دارم وقتی تو بعضی سفر ها باید تنها باشم! یعنی هم صحبت یُخ! 

حالا در اون صورت هم نه، کلا این عادت رو ترک نخواهم کرد، هیچ وقت ... حتی اون موقعی که یه همسفر خوب داشته باشم، یه هم صحبت، حتی اگه یه ثانیه هم لای کتابُ وا نکنم!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.