مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

زخم های آرزو...

* یکیشون گفته: آخه ا... هم همچین کسی نیستش که زنش بدن! 

اون یکیشونم گفته:‌ گل تا بو داره می چیننش! 

 

حالا نه دقیقا اون چیزای که گفتنو نوشتم، اما خب مضمون همین بوده دیگه... 

 

* چند روزه یه جا خوندم، شایدم شنیدم، نمی دونم! که یکی از اسم های خدا (آه) هستش، در واقع هر بار بگی (آه) داری خدا رو صدا می زنی.  

ـ سعیده همین چند دقیقه ی قبل چند بار آه کشید؟! 

سعیده:‌ نمی دونم! کلا زیاد آه می کشه این روزا! کلا خود زنی می کنه خیلی، اما خب زخم زبون هم بد چیزیه! نیست؟!  

ـ‌ سعیده اشکاشو دیدی؟ آرزو کردناشو دیدی؟ فک کنم الان منتظری یه اتفاق خوبی بیفته! شنیدی دل شکسته زودتر جواب می گیره!؟ اووووه، یه دعای صد برابری کردها، خوش به حالش...! 

سعیده: آره، ولی منم آرزو بد بد نکردم آ وقتی داشت آه می کشیدا !‌ طاقت بد دیدنشونو ندارم. راستی از این آرزو صد برابری ها برا منم کرده ها، هوارتا... البته یه شکل دیگه اش. 

ـ خوش به حالت... منم می خوام!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.