مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

خواب!

* از راه نرسیده باهاش دست می دم و احوال پرسی و اینا، بعد می گه: چقدر سرده! می خوام بخوابم! 

بعد میگم خوندی؟ میگه: آره می خوام بخوابم! 

بعد می گم من که هنوز دو فصلش مونده برم بخونمش... 

میگه: آره منم بگیرم بخوابم! خوابم میاد! 

 

بعد دلم می خواست همونجا یه چیزی بهش بگم دیگه سلاممَ م  نکنه که دیگه اینقدر نگه خوابم میاد!بعد پس فردا برگشت گفت محل نمی دی بگم خواب بودی! 

 هی تو هر چارتا کلمه ای که میگه سه تاش خوابه! بابا می دونم خوابت میاد، ولی یکم احترام! شخصیت!  

 

 

*بعد خودم کلا از اون دسته از کسای هستم که تو این سه سالو اندی ای که رفتم دانشگاه صبح ها هر کی منو دید منو خواب آلو دید! حالا امروز که سر حال بودم یکی برگشته میگه: تو که خــــــوابـی! 

بعد تو دلم می گم چه قیافه دلربایی و عسلــــی دارم برای گذاشتن کنار کره و خامه ی صبحانه! عجیب خوشمزه ام صبح ها! حتی اگه حال خودمم خوب باشه، فکر کنم برا بقیه ناراحتم! 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.