مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

چه حس بدیه به تو دارم!

از اولش هم دوست نداشتم بیایید! 

خودت می دونی چرا! شایدم ندونی! یعنی یادت نباشه چی گفتی و چی کردی! 

الانم نمی آیید! 

با این حال تو فکرم بون اگه اومدید اس بدم به دردونه ات بگم پارسال نشد(فکر کنم نشد!ولی شد فکر کنم!! حواس ندارم که!) اما امسال دور همیم! 

 

می دونی حس خوبی بهت دارم، از اون حسا که هیچ کس شاید به تو و امثالت نداشته باشه، هم دردیم البته سر فحش خوردن های بی جا! اما حرف من سر این چیزا نیست، دوستت دارم، برام دوست داشتنی هستی، اما یه حرفی ازتون شنیدم که دیگه اون حس خوبه داره نابود می شه... 

یاد قدیما بخیر... 

به هر حال نیومدی و من خوشحالم!!! و چه بد که خوشحالم! می دونم که نباید اما خوشحالم! 

ولی هنوزم دوستت دارم... خیلی...عزیز دلمی...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.