مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

بخند

دیروز وقتی اومدی و من نشسته بودم وسط دو تا نمازم و داشتم بیرون اتاق رو نگاه می کردم به اومدت خیره شده بودم که بیای تو قاب در با دیدنت ترسیدم! قیافه ات یه حالی بود! کاش یکم بخندی وقتی می بینیم...
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.