مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

نباید گریه کنم...

می دانی؟

افسوس من از چرک شدن رابطه هاست

نه از این مستیِ خنده ها

که کری گوش خدا، باور ماست...

تو اگر مرد، اگر زن...

پای وزن قافیه ات سخت بمان

و تراکم اندیشه ی آن نگاهی 

که دم از پیمانه ی پر و پیمانِ زبان ها می زند، را بشکن

بگذار بهار

اندیشه ی ذهن من و تو

بارانی تن خود بکند

چتر خود را به هوا بپراند

و به آسمان خدا چشم امید بدوزد

که بهار، 

پاره ی تن تگرگ نیست

نم نم عاطفه هاست

بوسه هایش گرم

دست ثانیه ها تر

و زمین جای پای صبوریِ خداست

عشق هم وزن صداقت

باور ما ستون های رفاقت

کاش ساقیِ میخانه ی تقدیر شوم نباشیم

و از بید مجنون بیاموزیم

زیر باران 

گر کسی خاطره ی عشق خود را تکیه ی باد بداد

سر خود خم بکنیم 

گو ندیدیم، بوسه ی عاشق مست را

سر در هوا 

قافیه را دست باد مفرستیم به طوفان کلاغان

سر به زیر اندازیم

گو ندیدیم، نشنیدیم

بگذاریم پاییز بخشکاند 

برگ سبز خاطره ی مستی درویش را

پیمانه ی هفت خط پر نکنیم

دست هر رهگذر یک نخ ندهیم

و پاییز را بهار، نبخشیم

که خدا دست سبک چلچله هاست

برای دل نازک یاس 

پروانه فرستاد...

پروانه فرستاد...


دلم می خواد این شعرمو بیام جلوی همتون بخونم، داد بزنمو بخونم... نشد بخونم بدم یکی تون که صداتون بهتره بخونید... اما بخونید... بشنوید... دلم پره امشب... خاطره ها لعنتی اند وقتی هم می خورند...

نباید گریه کنم...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.