مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

هنوز نه...

یکی زنگ می زنه که اینقدی اعصاب ندارم که از پشت تلفن متوجه حالم می شه!

سعی می کنم آروم بشم! جوابشو بدم... 

قراره برم باهاش حرف بزنم! بریم با هم با یکی دیگه سر یه فیلم حرف بزنیم!

قرار شد اجازه بگیرم بعد برم

اجازه صادر نشد!

همه شون سر و ته یه کرباس شدن!

بعد طرفی که می خواد نیم ساعت دیگه بیاد حرف بزنیم زنگ می زنه به اونم می گم نه!

نه سر لجبازی!

اندازه ی کافی اعصابم خورد هست. نمی شه حرف زد! هر چند ساده وسط اعصاب خورد خنده ام می گیره و بی خیالم...

اما خوب وقتی اعصابم خورد شد!

اما حیف شد! نه گفتنم مث آدم نبود!!!

اما...

اما هنوز وقتش نیست!

هنوز باید اعصابم خورد بمونه! گریه هامم نگه دارم!

جواب دو تایی که قراره بعد بیان و بازخواست نه گفتنم رو بکنن رو هم بدم بعد که شد آخر شب دیگه راحتم...دیگه چشام آروم می گیرن...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.