مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

تنهایی گاهی لازمه!

خوبیِ تنها رفتن این بود که تنهایی شنیدم: پول از یه دانشجویِ دکترای بی حال، شعر از شما!


اصن بهتر اینکه از اول راه سنگه گنده بود، حالا برا برداشتنِ بیشتر از اینها خودمو آماده می کنم...

بی خود نبود که ذوقم زود کور شد!

خوبه آماده ی هر حرفی بودم... و اگر نه وامیستادم اونجا عین میخ! فرو می رفتم تو زمین!


خوبه نیکولا از تجربیاتش گفته بود که من چشام وا باشه...

نه اون شکلی، اما به شکل دیگه اش...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.