مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

کاش...

کاش بعد از اون همه داد و هوار سر خوردن سر یه بچه به دیوار، اون همه نگاه های متعجب، عصبی، نگران، بهت زده و ناراحت از این سکوت تو، فهمیده باشیم...

شاید هیچ وقت نفهمم چرا باید سر بچه داد زد، وقتی بعد از کلی شیطونی، سرش دامبی می خوره به دیوار و گریه اش می ره هوا و از همه انتظار ناز کشیدن داره...

شاید هیچ وقت هم متعجب نشم از بی ادبی هاش وقتی مدام بعد از کتک خوردنش، مدام با صدای بلند کلماتِ حرف نزن، سیس، ساکت، خفه و ... می شنوه!

شاید هیچ وقت دیدن گستاخی هاش برام تعجب آور نباشه...

اما قطعا برام تعجب آوره که چرا بعد از اینکه با جیغ و داد های مادرِ بچه از خواب می پری.. ببین، توجه کن! جیغ های مادرِ بچه، نه خود بچه... چرا مدام سکوت می کنی و هیچی نمی گی...

کاش معنیِ دلخوریِ نگاهای دیشبمو فهمیده باشی...

کاش...


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.