مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مرد من

یه وقتا مث حالا که یه جایی کسی چون تویی رو خواست، تویی که من الان ندارمت، نمی دونمت حتی، یه هو به ذهنم می رسه که یه روز باید بیام بشینم بهت بگم که من دیر خواستمت مرد من!


من به خواستن های زندگیم زیاد اهمیت می دم مرد من، من نمی دونم چرا.. اما الان نمی خوامت! شاید بعد ها خودمو نیشکون بگیرم، حتی بر فرق سر بکوبم، که چرا دیر خواستمت.. تو که اینقدر خواستنی هستی چرا دیر خواستمت.. چرا دیر برای اومدنت آماده شدم، اما خب فکر می کنم یه روز این حرفو بهت بزنم! که دیر خواستمت مرد من...

تا اون موقع که من بدونمت، توام بدونیم، دوستت بدارم، دوستم بداری.. مواظب خودت باش مرد من.. شب ها ماه رو ببوس رو بخواب.. من با ماه رابطه ی خوبی دارم مردِ ندانسته ی من..  

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.