وقتی میونِ این درد دلای آروم و گاهی اشک و کینه آور، سرِ میز ناهار، اونم بعد از حدود یه هفته، فکر می کنم و حرف نمی زنم، یادم میآد که یکی از سرگرمی های بد، وقتی تو ماشین بودید و در حال سفر، این بود که نقل مجلستون رو از خونه ی یکی دیگه بردارید و ..
چی کار کردن؟
آشتی کردن؟
خب.. بعدش چی شد؟
دیگه رفت و آمد ندارن؟
این بغض های سینه خرد کن ...