مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

این خودمو دوست ندارم!

حتی از اون اتفاق کذایی و اون پنج شنبه شبِ مزخرفی که آروم سرم رو گذاشتم رو زمین و تا 12 ظهر روز بعد خوابیدم اما بعدش همه ی استراحتم از تو حلقم زد بیرون به خاطر یه دزدیِ مسخره از گوشیم هم می تونم بگذرم، اما نمی دونم چرا نمی تونم از توی .. بگذرم و مدام داره کینه ات تو دلم گنده تر می شه وقتی این همه وقیح بودی و هر چی دلت خواست گفتی و حالا بی خیالی... و هستی کنارمون!


من این اخلاق خودمو دوست ندارم که دوست دارم از حالا تا به کی.. دوری و ندیدنت ... 


کاش حالم خوب بشه.. بگذرن این روزای کینه ایِ با تو بودن!


داری عذابم می دی.. 


کاش آروم بشم، فقط به خاطر خودم که این روزا دلم سیاهه.. بلد نیستم سپیدش کنم.. 


خدا غلط کردم!

خدا کمکم کن... به خاطر خودت...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.