مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

آخ

گلوم درد می کنه! از عصر.. از اون موقع که سر سریالِ بی خودی و زیادی کش دارِ قبول می کنم، گریه هاشون طبق معمول اشکمو در اورد و .. منم طبق معمول اشکم سر مشکم! اما قطره اولِ حسِ سریال بود.. بقیه اش...


من نمی دونم .. نمی دونم این رسیدن با این فکرای که یه دعا بده ریخته تو مغز من چی میشه.. من نخواستم.. گاهی پر از لجبازی می شم با خودم! هی گلوم درد می گیره و هی بغضام فرو خورده! من برای این رسیدنی که خواستنی بوده از اول برام، دارم درد می کشم ...

کاش یه جا بود همه ی این دردو می گرفت، یه بوسم می کرد، می گفت برو ... می رفتم.. تا تهش خدا جونم می دونم باهامی.. 

اما این نخواستنِ کسی که از وجودشم... 

من این همه تضادو بلد نیستم حل کنم خدا.. 

خدا می بینی که از عصر تا حالا گلوم آخ داره؟ 


می دونم حواست به من هست.. می دونم تا تو نخوای هیچی نمی شه.. می دونم .. اما می دونی که ایمانم یوخته ضعیفه؟

این میدونم ها رو بکن تو مغزم لطفا! گلوم بد جور درد می کنه! 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.