مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

چطور می خوای آروم باشم؟

اینکه بیای بغلم کنی و بگی انشاءالله اونی که می خوای نصیبت بشه و هی وسط حرفات که میگی خوب شد اون بچه نبود که این حرف رو بشنوه هی قطره های اشکت بریزه رو دستم یعنی دررد

تو بغلت آروم نمیشم وقتی تو آروم نیستی 

وقتی آرزویی می کنی که چند لحظه قبلش عکسش رو نوشتم. ..

آروم نیستم که زیر پتو دماغ بالا بکشی

که برگردی بگی شکر که سایه ات بالا سرمونه 


اون اشک ها و این اشک ها از یادم می برن ...

اما تهش چی؟ 

یک حس خنثی به این زندگی! 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.