اگه منم که مید ونم چه طور راضی شون کنم...
یعنی بعد از 27 سال سن بچه داره یاد می گیره...
پریروز با سارا که حرف می زدم می گفت هیچ جوره نمی شه که راضی شون کنی. راضی نمی شن... اولش راضی نمی شن...
ولی من فکر می کنم یواش تر که برم جلو راضی می شن... باید مثل همیشه آسه قدم وردارم...
بعد وسط حرفام با جواد و حرفای جواد با من یه هو یادم اومد که چرا اون بعد از یک عمر باید بره پیِ آرزوش، اما من نرم؟
تو اون لحظه انگار یک برگ برنده ی گنده ی آس پیدا کرده بودم!
اووو چقد در هم می نویسی شما :/