مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

دروغ نگفتم که اگر تو خوب باشی منم خوبم...

ببین من نمی دونم چرا 

ولی بعد از اون بعد از ظهرِ نیمکت چوبی این چند روز هم کنارت خوش بودم... 

می دونم خیلی متفاوتیم، به هم نمی سازیم :)))

ولی لحظه های که می خندیم کنارت خوشم...

و حس کردم باید اینو اینجا بنویسم. چون نمی دونم ممکنه چند بارِ دیگه چنین حسی رو تجربه کنم. ممکنه یادم بره...

من نمی تونم تفاوت ها رو نادیده بگیرم. سخت انتخاب می کنم. و تو عجولی... 

من خیلی سخت انتخاب می کنم... خیلی سخت...

خیلی خیلی سخت...

راست می گی که ممکنه این فرصت رو از دست بدم...

و شاید دادم!

و لابد دادم دیگه :)

ولی هرگز یادم تو را فراموش نخواهد شد.

زندگیِ من تقسیم میشه به قبل از آمدنت، و بعد از آمدنت :)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.