مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

گریه نکن، پاشو برو مامان گفت یه چای بهم بده...

دیشب

یعنی بامداد امروز

فکر کنم برای اولین بار بود که اینقد رواضح از کارم براتون گفتم..

و گفتم که پولو دستی بهت می دم و تو کارتت رو بده بیمه ام رو پرداخت کنم

و تو برگشتی می گی چقدر می خوای

تازه صد تومنت دادم...

صد دیگه بدمت بسه؟

من: می خوای اون صد تومنم پس می دم!

من پول نمی خوام از شما ها

تو رو خدا بعد از 28 سال همچنان نخواه که با پول محبت کنی

تو رو خدا دستِ محبت داشته باش

نه دستی که وقتی پول داره می ده وقتی نداره نمی ده و...

یاد وقتای می افتم که به هر دلیلی قراره همو ماچ کنیم، تو زندگی ام فقط یک بار یادمه بوسیدیم و تو ذهنم مونده

وقتی گلپایگان بودم و اومدید.فکر کنم عقد دختر عمو بود، اومدی یه بوس خیلی حال دار بهم کردی.

می دونی وقتی یه دونه اس و دیگه نیست حالم بد می شه؟

می دونی دلم چی دلم می خواد؟

چند شب پیش زنگم زدی که اگه چاقاله بادوم می خوای الان وقتشه، نمی شه همیشه این شکلی باشی؟

الکی، یه هویی، زنگم بزنی...

زنگم بزنی سر اینکه چارتا چاقاله بادوم برام بیاری باهات چونه بزنم و بگی باشه چند تا میارم، ولی خودت باید بیای بخوری. و ذوق کنم...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.