مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

کاش قبل از اشکات منطقمون عمل می کرد...

چشات که پر از اشک بشه فقط یک منطق داری 

مامان! 

ولی هنوز ربط این اتفاقا رو نمی فهمم وقتی مامان حتی خبر نداشت 


و تو یک چیز دیگه گفتی و بعدم که رفتی پیش مامان ناراحت که چرا اون طوری گفتی به من ...

8

من قبول کردم زندگی کردن برای خودم 

خارج از اهمیت اون ادما 

ولی تو هر چی هم هیچ برات مهم نباشه  (بالاخره برادرمی)

تهش داری قاطی شون زندگی می کنی...

و شکل ظاهری زندگی ات شبیه اوناست...

ولی من بریدم ازشون.. . 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.