مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

پروانه خدمت نشد برسم ...

آهای آدمی که خود خود تو بود، با تو نیستما! با خود خود تو ام!

با تو که گفتی کاش نرید خادمی...

من نرفتم...

فعلا نمی رم...

اما اون می ره..

بی من..

خدایا شکرت...

وقتای که فکرای مزاحم تو سرمه مث الان و پست قبل، این میشه که می شینم همه چیو می ذارم رو ترازو...

الان کفه ی سمت راست خیلی سنگینه...

خوشحالم... :)

خدایا شکرت...

نمی دونم چی باید بنویسم الان!

دو ماه داشتم حرصتون رو می خوردم!

اونم از سر نا اگاهی تون که نمی دونید ...


بعد این همه صغری کبری بچینم تا بهت بگم چی فکر می کردم و بعد می شنوم که چی شده...!!!!

آخه یکم آدم اطلاعاتشو بالا ببره بد نیستا!


هر چند می ترسم هنوز از اینکه خطایی کرده باشید...

می ترسم ...

خدا این ترسو از من بگیر ...

هیچی نشده و نمی شه. مگه نه خدا؟


فقط مونده حلالیت که انگار حلال نمی کنی...

حقمه؟