مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

تا کی حلقه به گوش بمونم؟

دلم نمی خواد دختر بدی باشم دلم نمی خواد برگردم خوب بودنم رو به رخ بکشم دلم نمی خواد برای چیزی که باید باشم منت بذارم سر کسی دلم نمی خواد بلند حرف بزنم دلم نمی خواد زودی بغض کنم دلم نمی خواد بغض نکرده اشکام بریزن دلم نمی خواد اذیت کنم دلم نمی خواد به خاطر یه کسی دیگه سر کسی که نباید داد بزنم دلم نمی خواد برگردم تو دلم بهش بگم کوفت ساکت خفه دلم نمی خواد ولی گفتم کردم جیغ زدم و راحت نشستم الان پشت سیستم دارم گریه هاشم می کنم و پشت سرمم درد می اد چشامم سرخ می شن لپام هم خیس خیس و انگشتام می نویسن... و اصلا هم بی ربط نمی دونم افتادن سینی از بالای ظرف شویی تو سرم رو وقتی داشتم ظرف می شستم! فقط حس می کنم این تنها موقعیتی بود که می تونستم برم واقعا می شد که برم و نرفتم!نذاشت که برم! خیلی ساده ... و منم شرمندگی ام رو نتونستم پنهون کنم...به همین سادگی و بی ریختی ... همینا شد که سر سفره گفتم همین کارا رو می کنید که آدم دلش می خواد بگه کاش پسر بودم! کی بهش گفتید که کجا می ری چی کار می کنی؟ کی بهش گفتید برو نرو کی گفتید با کی می ری با کی نمی ری؟ کی سود داشتن بودن هاش براتون مطرح بود؟ کی؟ خدایا شکرت برای بودنش...

حسم خوشه

آخه کی تا حالا اونم این شکلی کادوی تولدو با عیدی یکی کرده؟ تازه اونم تولدی که دو ماه ازش گذشته... اما مهم تر از اینا اینه که من بدم نیومد دقیقا این شکلی :-) بودم وقتی گفتی اینا مال تولد و عیدی ام هستش. خوشحالم که حسش تو ذوقش نخورد و هنوزم دوستت دارم... و حس می کنم برام مهم نیستش که یکی برگرده بگه برات چی سوغاتی آوردن؟ حتی اون موقع هم که گفتن الان برات سوغاتی میارنو... خدایا من همین شکلی بمونم، با همین حسای خوب و بتونم که جلوی مزخرفات بقیه حسم عوض نشه و همیشه آدمارو همون طوری که هستن دوستشون داشته باشم.

بابا!

چرا همش باید یاد آوری کنم که کسی به اسم بابا هست؟ واقعا خودت نمی دونستی؟ نمی دونم می دونستی یا نه، اما کاش قبل از اینکه من گفته باشم خودت دونسته باشی و حتی اوف گفته باشی که بابا خودم می دونمااا

کشیده

هنوزم خنده ام می گیره که دستم کنارم تکان تکان خورد و تو فهمیدی که منظورم کشیده است! وقتی گفتی زن دوم و خندیدی! البته خجالت هم کشیدم!

اشک های اخر

یه وقتای باید بشینم یه گوشه اشکهای آخر را هی حلاجی کنم...

؟

گفتی که کارت هایت تمام شد؟ تو مطمئنی؟

بیچاره...

چقدر خنده دار و بی چاره می شی وقتی از این ور سفره پا می شی اون ور می شینی چون فکر می کنی( فکر می کنم!) من رفتم اونورش نشستم که دقیقا( دقـــــــیقا) جلوی تو باشم! خیلی بی چاره ای...