مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

نمیدونم چرا؟

بفرما... تقدیم... فقط اولش...  

نمیدونم چرا تو تموم ادما تو منو دوست داری نمیدونم چرا...
نمیدونم چرابه من با یک نگاه قلبتو میسپاری نمیدونم چرا...

...

دلم صحن سقاخونه می خواد رضا جونم...

نمی دونم چرا!

یادمه یه بار یه آهنگ بهت تقدیم کردم. گیری داده بودیا! ازتو اصرار که همش. از من انکار که نه فقط اولش! حالا اگه باز گیر نمی دی اولای آهنگ کامران هومن( نمی دونم چرا) رو بهت تقدیم می کنم...!

دندونات!

یه چند متر باهاتون فاصله دارم. البته عمودی! ولی قشنگ معلومه که داری شیطونی می کنی و صدای جیغ های بنفشی که میاد بی دلیل نیست! انگار دندونات تیز شدن. نه؟ :دی

آخ!

چنان فرود اومدی تو سرم که اگه تشبیه کنم دردی که کشیدم رو به تخم مرغی که با فاصله ی 20 سانتی تو ماهی تابه می افت و پخش می شه اشتباه نکردم! یعنی اینقدر دردش همون لحظه پاشید تو سرم! عین تو که گریه م نگرفت اما خب هنوزم ...

:)

یادم رفته بگم که هدیه ام رو پسندیدی... خوشحالم...

دقیقا وسط پیشونیم!

وارد که شدم، دیدم اوووه! چقدر شلوغه! مثل اینکه داشتن یه نفرو راضی می کردن یه کاری انجام بده! من تنها وارد نشدم. یکی هم همرام بود! همجنس بود، نرسیده یک نفر که جوون بود، چهارشونه بود، کتی به رنگ سفید داشت و قیافه ی خوب(!) اومد جلو، سرم رو با دست چپش گرفت کشید سمت خودش و پیشونیمو بوسید و رفت عقب! ببخشید من میشناسم شما رو؟ من همونی ام که ... بعد گفت که تو فلان سایت هستش و گفت چرا فلان روز نرفتم کوه؟ دعوتم کرد همون لحظه برم! منم رد کردم! گنگ از حرکات و وجنات و رفتار و این چیزاش رفتیم نشستیم یه گوشه و هی از نگاه تیزش بریدم و ... نشستم به جلسه ای یه جمع فامیلی بود رسیدیم که می خواستن یه نفر رو راضی کنن کاری رو انجام بده که با نگاه خانومش راضی شد! بلند شدیم بریم که دیدم هنوز داره منو با نگاش لقمه می گیره! البته بازم شکر خدا مامان اومد صدام زد پاشم برم جلسه ختم قرآن! و اگر نه معلوم نبود دیگه روحم کجاها می رفت! و چیا تجربه می فرمود! البته خب از حق نگذرم خواب شیکی محسوب می شد برام! و جالب تر اینکه دیروز داشتم از یه بچه کتک می خوردم و کتک می زدم! امروز یکی اومد پیشونیمو ماچید! معلوم نیست از کدوم دنده می خوابم من!! فردا بعد از نمازم باید چک کنم! ببینم با خوابی که فردا خواهم دید همخونی داره یا نه!

یادم موندا :))

خب خدا را شکر تولدت یادم هست و هدیه هم برات خریدم. کاش فقط خوشت بیاد... چون زیر قولم زدم و دوباره برات لباس خریدم! کاش مجبور نباشم برم پسش بدم... البته فکر کنم خوشت بیاد . این خوشگل تر از قبلی هستش...

گل هایی که حتی اسمشون هم بلد نیستیم!

زیاد مهم نیست که تو کی هستی... چون شاید لازم نباشه من بدونم تو کی هستی. اما همین که چند روزه خونه ی ما رو گل هایی که هدیه دادی خوشگل کردی و بهمون انرژی دادی باید برات انرژی مثبت بفرستم...

شکر...

من موندم با اون بچه چی کار داشتم که اون شکلی می زدمش! حتی چی شد که اون شکلی پرتش کردم! ولی برام جالب تر اینه که وقتی داشت می خورد زمین سرعتش رو کم کردم با گرفتنش! اما خورد زمین و وقتی پا شد دیدم که سرش خونیه، اما آروم شده بود و هر دو بی خیال کتک کاری مون شده بودیم! و خدا را شکر که گوشی م زنگ خورد تا اینقدر تو خواب حرص نخوردم!

دستت درست.

خب اولین تولد یادم موند. البته به لطف تو.دستت درست! واگر نه این یکی رو دیگه نمی شد جمعش کرد! زشت می شد! اولین بار بود تولدش رو تبریک می گفتم!