مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

می خندم...

خب شاید تو از معدود از کسای باشی که اینجا می ای و دارم برات می نویسم. چون 99درصد ادمای که براشن می نویسم اینجا نمی ان! هیچی فقط خواستم بگم که خوشحالم این روزا شده حتی یه لحظه از خوندنت می خندم...هرچند این روزا خیلی می خندم...

سیبیل

الان دارم به این فکر می کنم که تو یه هو جوگیر شی برای عکسم سیبیل بذاری. اخه یه چند روزه خیلی شوخ شدی!

خدا یادم بمونه. خب؟

این روزا همش نگران یه چیزی ام! نگران اینکه تولد شما دو تا رو یادم بره! این خیلی بده. اصلا دلم نمی خواد تولداتون رو وقتی تموم شده یادم بیاد. همش دارم با خودم تکرار می کنم... کاش یادم نره... کاش یادم بمونه...

آخ قلوه پام!

خدا به خاطر روزه ها نیست که قلوه ی پای راستم چند روزه درد می کنه؟ هان؟ نباشه یه وخ؟ می بینی که داره خیلی اذیتم می کنه!!! آخ! از اون درد مزمن هاست ها... خدا حواست هست؟

میگه عسلیه، عسلیه؟

"ذله کردی ما رو به حضرت عباس" اصن هر چی می آم از این جمله ات که با حرص گفتی ناراحت بشم هی خنده م می گیره. وقتی قیافه ات رو متصور می شم. آهای "تو" ببین یه کسای دیگه ای هم هستن که سر عکس من ذله بشن! اینقدر سخت نگیر! یه کسای که بر می گردن می گن واسه دختر بده رنگ چشاشو تشخیص بدن!

"تو"

"تو"مثل جوش های روی صورتم همیشه هستی، یک وقت هایی اعصابم که سر جاش نیست می کنمنت،‌اما خب می دونم که جات همیشه می مونه!

خودت کمک کن...

وقتی از دست من ناراحت می شی هیچی نمی گی، می ذاری می ری، دلخوری، من اینو خوب می فهمم! یا بهتره بگم این یکی رو خوب می فهمم! اما نمی دونم چه طوری باید این دلخوری رو درستش کنم،‌خودت کمک کن...

5قلــــــــــــــــــــــــــو

۵قلو حامله ای، اون وقت من از بس ذوق زده ام حتی به هیچ کس هنوز نگفتم از بس خوشحالم. دلم می خواد فقط خودم بدونم تا وقتی زاییدی... البته کاش سونوگرافی م درست باشه. باید هر روز بیام بهت سر بزنم. دیگه ماچ و بوس هام زیاد می شن، از بس که ذوق دارم، نمی دونی که چه حالی می ده بزرگ شدنت رو می بینم ... از امروز دیگه باید بیشتر مراقبت باشه، اصلا دوست ندارم حتی آخ بگی...

بچه؟بچگی؟

من از خیلی وقت پیش ها یه اعتقادی داشتم اونم اینه که وقتی یه نفر یه صفتی رو مدام به من نسبت می ده حتما اون صفت رو خودش داره که فکر می کنه منم دارم. یه جورای خودش داره و اونو تو بقیه هم می بینه. الان این اعتقادم بیشتر شد، امروز که داشتم به رفتارت فکر می کردم یاد این اعتقادم افتادم!

شایدم لارج!

بالاخره بعد از مدتها با یه حال خوش بیدار شدم، صبح زود! 5.30، والیبال دیدم و الان شارژم...

از وبلاگ من چی می خوای؟ چی داره اینجا که اینقدر می ای؟ خسته نشدی؟