مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مرا بخوان

دلم پر کشید برایت...  

وقتی خواندم که برفی است هوای تو... 

خلوت است دور و بر نگاهت...

توی دست هایت جای تپش قلب من نیست؟ 

شانه هایم سقاخانه ی تو را می خواهد 

و یک دل سیر نگاه بی کلکم... 

مرا بخوان 

اینجا هوا بد جور سرد شده است 

نفسم هی می گیرد و ول می کند 

می شود؟

کیف پول

می گن حرف راستو باید از بچه شنیدا! نمی دونستم کار پنهونی رو هم از بچه باید انتظار داشت لو بده! 

 اصن بچه جون حالا اومد و یه چک یه میلیاردی تو کیف این بنده خدای عمه جانت بود! 

دیگه نباس که همه چیزشو بریزی بیرون که! درسته اجازه گرفتی و نشستی به بیرون ریزی محتویات اما همون کارت بانکی خالی بست بود ها که ورداری بری بانک پول بگیری! دیگه بقیه اش رو دفه ی بعد بذار توش بمونه، باشه گلم؟ 

آفرین گوگولی من... بوس بوس

زنده ام

یه وقتای که وسط دو تا نمازم سرم رو می ذارم رو زمین و سعی می کنم به هیچی فکر نکنم، نبضم از تو حلقم می زنه! هی می زنه! هی می زنه! 

بعد این تکون تکون های تندی که می ده رو خیلی دوست دارم، زنده ام انگار... زیادی زنده ام...  

گم نکنه...

شاید لازم نباشه یه روز دنبال مخاطب برای اینجا بگردم... 

نمی دونم 

اما کاش اونی که اینجا رو خط به خطشو می خونه منو گم نکنه! 

من از گم شدن می ترسم!

هیجان زیادی!

این سنگینیِ مفرط سینه ام امشب شاید فقط یه دلیل داشت! 

اونم یه حرکت پارتیزانی بود که حتی اگه انجام نمی شد کرم انجامش تا وقتی از سرم بیفته تو سرم می لولید! 

ولی کاش لولیده بود تا از سرم می افتاد! 

نه به خاطر رفتار متقابلی که دیدم به خاطر هیجانی که فکر کنم برام ضرر داشته باشه!

چرت و پرت

از اینکه چرت و پرت بنویسم ناراحت نیستم! 

اما از اینکه چرت و پرت بشم ناراحت می شم!

فقط خودم

برای بزرگ شدن لازم نیست خودم رو جا کنم تو لباس آدمای که بزرگن 

کافیه فقط خودم باشم.. 

فقط خودم. 

off

پرواز را بیاموز...

باغچه را آب بده 

حیات را بشوی 

و لباس نو بپوش  

و از پنجره ی مهتاب نفس بکش

فردا روز به هوا پریدن ماهی هاست...

...

... 

خیلی حرف بود تو این سه تا نقطه! نگو که حرفی نداشتی! 

هر چند نمی دونم مغزم چه طوری تو کسری از ثانیه دستور داد و اجرا کرد!  

 

هنوزم قلبم داره از جا کنده می شه!

اشتباهی!

فکر کنم ده بار دیگه ام برم بانک و اون برگه ی واریز رو اشتباه پر کنم و بعد یه برگه دیگه بده درستش کنم یا پشت نویسی اش کنم، بازم دفه ی بعد می رم اشتباه می نویسم! 

سخت نویس

اینجا شاید نه! اما سخت نویس شدم! 

نمی دونم از کی، اما امشب فهمیدم باید قبول کنم که سخت نویس شدم! 

گاهی فقط خودم می فهمم! 

نه اینکه فقط من فهمیده باشم...شاید من هم نمی فهمم! اما گاهی سخت می فهمانم!