مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

مغزِ بادامیِ نَنه 5

من؟ یک سعیده...

صدای تو...

صدای تو  

سوداگری می کند  

تمام تنم را مور مور

و تنهایی ام را تکرار  ...

نگاهم از کوچه های زودگذر احساس باز می ماند 

و باز  

وقتی می رسم که رفته ای... 

و جای پای مردانگی ات 

روی دوشم سنگینی می کند! 

و باران 

هرگز آه تو را

از گونه هایم نخواهد شُست...

خیـــــــــــلی

ببین خیـــــــــلی دارم جلو خودمو می گیرم که پیامک ندم بری پیامم رو بخونی و جواب بدی! 

خیــــــــــــــــــــــــلیـ آ 

به قول دوستان اصن یه وضی!

فیلسوفانه!

من موندم یه ساعت سر هم هوار کشیدن سر یه مسئله ی بی خودی ارزش داشت اصن؟ 

 

منم مثلا عین این بچه ها که در گوششون رو می گیرن که نشنون گرفتم و شروع کردم به فلسفه بافی! 

که خدا چرا باز و بسته کردن دهان و چشم رو یه جوری قرار داده که دست خودمون باشه اما گوش و بینی رو نه! 

حکمتش چیه؟ 

این که تا در گوشمون رو نگیریم می شنویم! این که تا بینیمون رو نگیریم بو ها رو حس می کنیم! 

اما با یه حرکت ساده دهانُ‌ چشمامون بسته می شن! 

خب از مسائل فیزیولوژی اش که بگذریم قطعا یه حکمتی داشته... عین این که خدا دو تا گوش داده دو تا چشم داده اما یه دهان داده و حکمتش شاید این باشه که آدم کمتر باید حرف بزنه تا ببینه و بشنوه! 

تمام عقلم!

باور کن اولین فکری که به ذهنم سید تا از این ابهام در بیایم پرسیدن از تو بود!‌اصلا هم مهم نیستش که یک ماهو نیم بیشتر است که سلام به هم نداده ایم. 

اما توی ذهنم بهترین راه حل بود، با تمام عقلم از تو پرسیدم امیدوارم جواب بدهی!

why?

من که با یه نوشته ی کوچک خودم که زیبا می شود یا زیادی تخیلی یا کلا خوشگل می شود اینقدر ذوق زده می شوم و اینقدر خوش خوشانم می شود چرا اینقدر همش ناراحتم؟

دلم برایت نسوخت!

اصلا دلم برایت نسوخت که دیدم نتایجت را، اصلا فکر نکن که دوستت داشتم ها! نه! 

فضولی ام را با نت بی سرعتت جمع کردم= دیدن و گفتن نمره هات! 

 

پلید شده ام می دانم! اما خب داشتم می ترکیدم از فوضولی!

نمی دونی چه کردی...چه کردم!

آرام نیستم می فهمی؟ 

هان؟ 

 

نه تو هیچ وقت حالمو نفهمیدی...

لج در بیاری تو خانوم خوشگله!

از اون وقتی که با هم دوست شدیم هی نون پنیر آوردم خوردی! 

یه بار شد بیاری با هم بخوریم؟ 

ببین خیلی سعی می کنم هیچی بهت نگم و ت دلم زهر مارت نکنم اون یه لقمه نون و پنیری که بهت می دم رو اما باور کن یه وقتای لج در بیاری!  

اون وقته که دلم می خواد نباشی پیشم! نون پنیرمو نخوری! تعارف راستکی ام رو با ناز قبول نکنی! اصن یه بمبی برا خودت تو مغز من ها... خبر نداری خانوم خوشگله!

مهم نیس جان تو!

ببین جانم همین که قبولتان شدم کافی است! اصلا مهم نیست برایم که فقط نمره ی قبولی گرفته ام! 

باور کن مهم نیست!!!!!!!!!!

مطمئنم!

من مطئنم بعد از کلی فکر برای روز تولد تو آخرش گند می زنم! 

مطمئنم! 

عین اون دفه که یه هویی پیامک دادم که نباید می دادم!